کد مطلب:276448 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

درخشندگی نور آن حضرت در دنیا
درخشندگی نور شریف آن حضرت در دنیا چند قسم است:

اول: هنگام ولادت.



[ صفحه 358]



دوم: در زمان ظهور و غیبت.

سوم: زمان غیبت به طور خصوص.

چهارم: زمان حضور به طور خصوص.

قسم اوّل: هنگام ولادت، نور آن حضرت به طوری بود كه تا آسمان رسید. چنان كه در كتاب كمال الدین از محمد بن عثمان عَمْری - قدّس اللَّه روحه - روایت شده كه گفت: هنگامی كه خلف مهدی - صلوات اللَّه علیه - متولد شد نوری از بالای سرش تا بر فراز آسمان ساطع گشت، سپس به رو به سجده افتاد و برای پروردگار متعال سجده بجای آورد، آن گاه سر برداشت در حالی كه می گفت: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ...» و ولادت اوعلیه السلام روز جمعه بود. [1] .

و در روایت دیگری از كنیز امام ابومحمد عسكری علیه السلام روایت شده این كه: وقتی سیّدعلیه السلام متولد شد، نوری از آن حضرت دید كه تا افق آسمان ساطع است، و پرندگان سفیدی نیز دید كه از آسمان فرود می آیند و بال های خود را بر سر و صورت و سایر قسمت های بدنش می كشند، سپس پرواز می كنند. وقتی به جناب ابومحمد این مطلب را خبر دادیم، خندید و فرمود: آن ها ملائكه بودند، به خاطر تبرك به این نوزاد فرود آمدند، و آن ها یاران او هستند هنگامی كه خروج نماید. [2] .

در روایت دیگری از حكیمه آمده كه گفت: ناگاه او (نرجس) را دیدم كه اثر نور بر او هست تا جایی كه چشمم را گرفت. [3] .

كه در كمال الدین و بحار و غیر این ها ذكر گردیده است.

قسم دوم: درخشندگی نور آن حضرت در هر دو زمان حضور و غیبت. این درخشندگی دو نحوه است:

1 - اشراق بدون واسطه برای جمعی از مؤمنین تشرّف به دیدار آن اشراق حاصل گردیده است. از جمله در كتاب كمال الدین از محمد بن الحسن كرخی روایت شده كه گفت:



[ صفحه 359]



ابوهارون - مردی از هم مسلكان ما - می گفت: حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دیدم در حالی كه صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید. [4] .

و نیز محدث بزرگوار محمد بن الحسن حرّ عاملی در كتاب اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات به نقل از كتاب اثبات الرجعة شیخ اجل فضل بن شاذان آورده كه گفت: ابراهیم بن محمد بن فارس نیشابوری گفت: هنگامی كه عمرو بن عوف قصد كشتن مرا كرد، ترس شدیدی بر من عارض گردید، با خانواده ام خداحافظی كردم، می خواستم فرار كنم، به خانه حضرت ابومحمد (امام عسكری علیه السلام) رفتم، وقتی بر آن جناب وارد شدم نوجوانی دیدم كه در كنارش نشسته بود، چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشید، از آن نور و روشنایی تعجب كردم، و نزدیك بود وضع و حال خودم را هم فراموش نمایم كه به من فرمود: ای ابراهیم! فرار مكن كه خداوند شرّ او را از تو دور خواهد ساخت. بر حیرتم افزود، به امام ابومحمدعلیه السلام عرض كردم: ای فرزند پیغمبر، مولای من! این كیست كه از باطن من خبر داد؟ فرمود: او پسر و خلیفه من است. [5] .

و از كسانی كه درخشندگی نور حضرتش را دیده اند، احمد بن اسحاق قمی است كه در حرف غین بخش چهارم حدیثش را آوردیم.

2 - اشراق نور آن حضرت با واسطه است، بدان كه درخشندگی تمام نورها در شب و روز، ماه و خورشید و غیر این ها از اشراقات نور آن حضرت و فیوضات وجود شریف آن جناب است در غیبت و حضور.

توضیح و بیان این معنی به چند وجه تقریر می گردد:

اوّل: این كه خورشید و ماه و غیر این ها از نور آن حضرت - صلوات اللَّه علیه - آفریده شده است - چنان كه روایاتی بر این معنی دلالت می كند - و این منافاتی ندارد با حدیثی كه قبلاً ذكر شد كه خورشید و ماه از نور امام حسن علیه السلام خلق شده، چون باز در روایات آمده كه نور و ارواح و طینت خاندان عصمت علیهم السلام یكی است، یعنی از یك اصل آفریده شده اند، بنابراین صحیح است كه گفته شود: ماه از نور پیغمبرصلی الله علیه وآله خلق شده یا نور امیر المؤمنین یا حضرت قائم یا امامان دیگرعلیهم السلام. نظیر این معنی را عالم ربانی شیخ جعفر شوشتری رحمه الله در



[ صفحه 360]



كتاب خصائص الحسین علیه السلام آورده، وی ضمن بیان این كه نور حسین علیه السلام اولین مخلوقات است گفته: چون نور او از نور پیغمبرصلی الله علیه وآله است و رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده: «أَوَّلُ ما خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»؛ نخستین چیزی كه خداوند آفرید نور من بود.

دوم: روایاتی كه دلالت می كند بر این كه تمام مخلوقات به عنوان مقدّمه خلقت وجود آن حضرت و پدران بزرگوارش آفریده شده اند، پس علّت غایی خلقت موجودات هستند، بنابراین وجود خورشید، و نور و روشنایی آن به واسطه حضرت حجّت و پدران معصوم آن حضرت علیه السلام است.

سوم: اخباری كه دلالت می كند بر این كه بقای عالم و آنچه در آن است - از خورشید و ماه و غیر این ها، به سبب وجود حضرت قائم علیه السلام است، بنابراین درخشندگی نور آفتاب و ماه از آثار نور آن حضرت است در غیبت و حضور. گفتنی است كه در بخش سوم كتاب، استدلال بر این معنی گذشت.

قسم سوم: اشراق نور آن حضرت در زمان غیبت - به طور خصوص - آن نیز بر دو قسم است: باطنی و ظاهری.

اشراق باطنی: اشراق باطنی در دل مؤمنین است كه امام خود را با حقایق ایمان مشاهده می كنند، گویا كه جلو چشمشان است در هر زمان و مكان. این معنی را ضمن ابیاتی آورده ام:



بَنَیْتُ بِقَلْبِی مَنْزِلاً لِجِنابِكُمْ

أَقَمْتُ بِها مُذْ كُنْتُ فِی غایَةِ الحُبِّ



أَما وَالَّذِی لَوْ شآءَ ما خَلَقَ النَّوی

لَئِنْ غِبْتَ عَنْ عَیْنِی فَما غِبْتَ عَنْ قَلْبِی



یُوَهِّمُنِیكَ الشَّوْقُ حَتّی كَأَنَّما

أُناجِیكَ مِنْ قُرْبٍ وَإِنْ لَمْ تَكُنْ قُرْبِی



در قلبم برای جناب شما منزلی ساخته ام كه در منتهای محبّت از اوّل پیدایشم در آن سكنی گزیده ام.

سوگند به آن كه اگر می خواست هسته را نمی آفرید؛ اگر از چشمم غایب شده ای از دلم غایب نیستی.

آن چنان شوق تو خیالت را برای من مجسم می كند كه گویی از نزدیك با تو آهسته سخن می گویم، هرچند كه تو نزدیك من نباشی.

و دیگری چنین سروده:



[ صفحه 361]





أَحْبابُنا إنْ غِبْتُمْ عَنْ ناظِرِی

فَعَنِ الفُؤادِ وَخاطِرِی ما غِبْتُمْ



ای دوستان! اگر از چشمم پنهان ماندید - از دل و خاطرم غایب و پنهان نیستند.

روایات بسیاری نیز بر این معنی دلالت می كند كه بعضی را در فصل سوم آوردیم، از جمله:

ثقة الاسلام كلینی در اصول كافی از ابوخالد كابلی از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام روایت كرده كه فرمود: واللَّه، ای ابوخالد! نور امام در دل های مؤمنین از خورشید تابان در روز نورانی تر است، و آنان (=امامان) به خدا سوگند دل های مؤمنین را نورانی می كنند، و خداوند - عزّوجلّ - نور ایشان را از هر كه بخواهد منع می كند كه دلشان تاریك گردد، به خدا، ای ابوخالد! هیچ بنده ای نیست كه محبّت و ولایت ما را داشته باشد مگر این كه خداوند قلبش را پاكیزه گرداند، و خداوند قلب بنده ای را تا تسلیم امر ما نباشد پاكیزه نگرداند، پس اگر تسلیم ما شود خداوند از حساب شدید او را به سلامت بدارد و از هول بزرگ روز قیامت ایمن نماید. [6] .

همچنین شیخ صدوق در كمال الدین از جابر انصاری حدیثی روایت كرده كه رسول اكرم صلی الله علیه وآله امامان دوازده گانه را صریحاً اسم برده تا آن جا كه فرمودند:... سپس همنام و هم كنیه من حجّت خدا در زمین و بقیة اللَّه در بندگانش فرزند حسن بن علی، آن كه خداوند متعال مشارق و مغارب زمین را به دست او فتح خواهد كرد، آن كه از شیعیان و دوستانش غایب خواهد شد، كه در زمان غیبت بر اعتقاد به امامت او ثابت نمی ماند مگر كسی كه خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.

جابر گفت: عرض كردم: یا رسول اللَّه! آیا در غیبت او برای شیعیانش سودی از او می رسد؟ فرمود: آری سوگند به آن كه مرا به پیغمبری برگزید، آن ها در زمان غیبت به نور او روشنی كسب كرده و به ولایت او نفع می برند، مانند استفاده مردم از آفتاب هرچند كه آن را ابر بپوشاند. ای جابر! این از اسرار الهی و علم مخزون خدایی است، از غیر اهلش پنهان كن.... [7] .



[ صفحه 362]



اشراق ظاهری: اشراق ظاهری نور آن حضرت برای بعضی از اخبار اتفاق افتاده كه این امر به برخی از خواص و پاكبازان اهل اخلاص اختصاص دارد كه ما به ذكر سه جریان بسنده می كنیم:

حكایت اوّل: در بحار از سید علی بن عبد الحمید در كتاب السلطان المفرّج عن أهل الایمان آورده كه گفت: از كسانی كه امام قائم علیه السلام را دیده اند، جریانی است كه مشهور و معروف و همه جا خبرش منتشر شده و مردم روزگار آن را بالعیان دیدند، و آن قصه ابوراجح حمّامی است كه در حلّه اتفاق افتاد. این حكایت را عدّه ای از بزرگان و فضلای برجسته و راستگو نقل كردند از جمله شیخ زاهد عابد محقق شمس الدین محمد بن قارون - سلمه اللَّه تعالی - كه گفت: حاكم حلّه شخصی بود به نام مرجان الصغیر، به او گزارش دادند كه ابوراجح مزبور خلفا را دشنام می دهد، او را احضار كرد و دستور داد او را به شدّت و به قصد كشت كتك زدند، به طوری كه دندان های جلوی او افتاد، و زبانش را بیرون آوردند و بر آن حلقه آهنی زدند و بینی او را سوراخ كردند و ریسمانی كه از مو درست شده بود در آن وارد كردند و به آن ریسمانی بستند، حاكم او را با این وضع به دست گروهی از اطرافیان خود سپرد و دستور داد كه در كوچه های حلّه بگردانند، همین كار را كردند، تماشاچیان هم از هر طرف او را می زدند تا جایی كه روی زمین افتاد و مرگ را پیش روی خود دید.

وقتی به حاكم اطلاع دادند دستور داد او را بكشند، ولی حاضرین پادرمیانی كردند و گفتند: او پیرمرد سالخورده ای است، و آنچه بر سرش آمده برایش بس است و او را از پای درمی آورد، او را رها كن كه خواهد مرد و دیگر خونش را به گردن مگیر، آن قدر اصرار كردند تا حاكم از كشتن او صرف نظر كرد.

صورت و زبانش باد كرده بود، بستگانش آمدند و او را در حال مرگ به خانه بردند و كسی تردید نداشت كه او همان شب خواهد مرد.

برخلاف انتظار فردای آن شب كه مردم برای اطلاع از وضع او رفتند دیدند در بهترین حال و وضع نماز می خواند، دندان هایش به حال سابق برگشته و جراحت هایش التیام یافته و اثری از آن ها باقی نمانده، و پارگی صورتش رفع گردیده است، مردم تعجب كردند و



[ صفحه 363]



ماجرایش را پرسیدند، گفت: من مرگ را دیدم، زبان سخن گفتن هم نداشتم كه از درگاه خداوند متعال حاجتی بخواهم، لذا در دل دعا می كردم و به مولی و آقایم حضرت صاحب الزمان علیه السلام استغاثه نمودم. چون شب فرا رسید ناگهان دیدم خانه ام پر نور شد و ناگاه دیدم مولایم صاحب الزمان علیه السلام دست مباركش را بر صورتم كشید و به من فرمود: بیرون برو، و برای عائله ات كار كن كه خداوند متعال تو را عافیت داد، پس به این وضعی كه می بینید شدم.

شیخ شمس الدین محمد بن قارون - نامبرده - گفت: به خدای متعال قسم كه این ابوراجح خیلی لاغر و كم بنیه و زردرو و زشت و كوتاه ریش بود، من همیشه به حمّامی كه او در آن بود می رفتم، و پیوسته او را به این حال می دیدم، ولی پس از آن جریان از كسانی بودم كه بر او وارد شدم دیدم نیرویش زیاد شده و قامتش راست گردیده و ریشش بلند و صورتش سرخ شده و انگار به سن بیست سالگی برگشته، و پیوسته در این حال بود تا این كه وفات یافت.... [8] .

حكایت دوم: همچنین در بحار از همان كتاب نقل كرده كه مؤلف گفته: یكی از افراد مورد اطمینان این جریان را برایم گفت، البته این خبر نزد بیشتر اهل نجف اشرف مشهور است، قضیه چنین است:

خانه ای كه در این وقت - یعنی سال هفتصد و هشتاد و هفت - من در آن ساكن هستم ملك مردی از اهل خیر و صلاح به نام حسین مدلّل بوده است، و محلّی كه گذر سرپوشیده ای تا صحن دارد به نام (ساباط المدلّل) معروف است، این خانه متصل به دیوار صحن مطهر است كه در نجف مشهور می باشد، این مرد كه صاحب عیال و فرزندانی بود، فلج شد و مدتی به این حال ماند كه برای حاجت های ضروری اش عیالش او را از جا بلند می كردند، از این روی صدمه شدیدی بر زن و بچه اش وارد شد و به مردم احتیاج پیدا كردند.

تا این كه در سال هفتصد و بیست هجری یكی از شب ها پاسی از شب گذشته بود كه عیالش را از خواب بیدار كرد، وقتی بیدار شدند خانه و بام را پر نور دیدند كه چشم ها را



[ صفحه 364]



خیره می كرد، گفتند: جریان چیست؟ گفت: امام علیه السلام آمد و به من فرمود: برخیز ای حسین! عرض كردم: ای آقای من می بینی آیا می توانم برخیزم؟ پس دستم را گرفت و بلندم كرد و آنچه در من بود رفع شد، اكنون من بهترین حال را دارم، آن حضرت به من فرمود: این گذر، راه من به سوی زیارت جدّم علیه السلام می باشد، هر شب آن را قفل كن، عرض كردم: «سَمْعاً وَطاعَةً للَّهِِ وَلَكَ یا مَوْلایَ»؛ انجام می دهم و فرمانبر شما و خداوند هستم سرور من.

سپس آن مرد برخاست و به حرم شریف امیر المؤمنین علیه السلام رفت، و امام علیه السلام را زیارت كرد و حمد الهی را بر آن نعمت بجای آورد. تا به حال برای گذر مزبور نذر می شود و به بركت امام زمان - عجّل اللَّه فرجه الشریف - اتفاق نمی افتد كه نذر كننده نومید گردد. [9] .

حكایت سوم: عالم ربانی حاج میرزا حسین نوری رحمه الله در كتاب جنة المأوی گفته: جمعی از ابرار اهل تقوی - از جمله: سیّد سند و دانشمند متعهد عالم عامل و فقیه آگاه كامل سید محمد فرزند عالم یگانه سید احمد فرزند سید حیدر كاظمی - أیّده اللَّه تعالی - كه از شاگردان برجسته استاد اعظم محقق انصاری و پناه طلاب و زائرین و مجاورین كاظمین می باشد، و خاندان او در عراق معروف به صلاح و پاكدامنی و علم و فضل هستند و به بیت السید حیدر شهرت دارند، برایم - هم نوشت و هم شفاهی - تعریف كرد كه: محمد بن احمد بن حیدر حسنی حسینی می گوید: وقتی در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینی مجاور بودم - یعنی حدود سال هزار و دویست و هفتاد و پنج هجری - می شنیدم كه گروهی از اهل علم و دیگر افراد متدین، شخصی را كه قاطر و مانند آن را می فروخت تعریف می كنند كه خدمت مولی صاحب الزمان علیه السلام مشرف شده، تحقیق كردم تا آن شخص را شناختم، او را فردی صالح و متدین یافتم، و خیلی دوست داشتم او را جای خلوتی ببینم تا درباره دیدارش با حضرت حجّت - روحی فداه - پرسش نمایم.

با او طرح دوستی ریختم، زیاد بر او سلام می كردم، و احیاناً چیزی از او می خریدم، تا این كه نوعی مودّت بین من و او برقرار شد، همه این ها مقدمه بود كه خبر مورد نظر را از او بشنوم، تا این كه یك بار برای عبادت و نماز و دعا شب چهارشنبه ای به قصد مسجد سهله



[ صفحه 365]



حركت كردم، و چون به در مسجد رسیدم نامبرده را در آن جا دیدم، فرصت را غنیمت شمردم و از او خواستم كه آن شب را با من بماند، قبول كرد و وقتی از اعمال مسجد سهله فراغت یافتیم، با هم طبق معمول آن زمان كه مسجد سهله جای ماندن نداشت به سوی مسجد اعظم - مسجد كوفه - روی آوردیم، هنگامی كه به آن جا رسیدیم و اعمال آن مسجد را نیز بجای آوردیم، از جریانش سؤال كردم و درخواست نمودم كه قصّه اش را به تفصیل برایم بیان كند، مضمون گفته هایش چنین است:

من از اهل معرفت و دیانت زیاد شنیده بودم كه هركس چهل شب چهارشنبه متوالی در مسجد سهله به نیّت دیدن حضرت قائم علیه السلام بماند، این توفیق برایش حاصل می شود و این امر مكرر تجربه شده، من هم به این امر اشتیاق یافتم و نیّت كردم كه هر شب چهارشنبه این عمل را انجام دهم و هیچ گرما و سرما و باران و غیر این ها مانع از كارم نمی شد، تا این كه نزدیك به یك سال از مداومت من گذشت كه پس از انجام عمل مسجد سهله مطابق معمول برای ماندن به مسجد كوفه می رفتم. عصر روز سه شنبه ای بود كه به حسب عادت پیاده راه افتادم، ایام زمستان بود و هوا خیلی تاریك، ابرهای تیره آسمان را پوشانده بود و باران نم نم می بارید.

من با اطمینان به این كه مردم به عادت همیشگی خواهند آمد حركت كردم، ولی هنگامی كه به در مسجد رسیدم آفتاب غروب كرده و هوا تاریك شده و رعد و برق شدّت یافته بود. ترس زیادی مرا گرفت، چون اصلاً هیچ كس نبود، حتی خادمی كه هر شب چهارشنبه می آمد هم نبود، خیلی وحشت كردم ولی بعد با خود گفتم لازم است نماز مغرب را بخوانم و مراسم مخصوص را بجای آورم و زودتر به مسجد كوفه بروم، خودم را دلداری دادم و برای نماز مغرب برخاستم، پس از نماز مغرب شروع به انجام مراسم مخصوص نمودم كه از حفظ بودم، در اثنای نماز به مقام شریف معروف به مقام صاحب الزمان علیه السلام - كه در قبله جایگاه نمازم بود - ملتفت شدم، روشنایی كاملی در آن دیدم و قرائت نمازگزاری را شنیدم، دلم خوش و خاطرم كاملاً آسوده و مطمئن گشت، و چنین گمان كردم كه در آن مقام شریف افرادی از زائرین بوده اند و من هنگام آمدن به مسجد مطلع نشده ام پس برنامه ام را با كمال اطمینان به پایان رساندم.



[ صفحه 366]



سپس به سوی مقام شریف رفتم، هنگامی كه داخل شدم روشنایی عظیمی دیدم ولی هیچ چراغی به چشمم نخورد، اما از اندیشیدن در این باره غفلت داشتم، سید جلیل با هیبتی در لباس اهل علم دیدم كه ایستاده نماز می خواند، دلم به وجود او آسایش یافت، پنداشتم از زائرین غریب باشد، چون با اندك تأمّلی چنین دانستم كه او از ساكنان نجف اشرف است.

به زیارت مولی حضرت حجّت علیه السلام مشغول شدم و نماز زیارت را خواندم وقتی فراغت یافتم خواستم درباره رفتن به مسجد كوفه با او سخن بگویم، ولی هیبت و بزرگی او مرا گرفت، به بیرون مقام نگاه می كردم و تاریكی شدید و صدای رعد و برق را می دیدم و می شنیدم، چهره گرامی اش را با رأفت و تبسّم به سویم گرداند و به من فرمود: دوست داری به مسجد كوفه بروی؟ عرض كردم: آری سرورم! عادت ما اهل نجف این است كه هرگاه مراسم این مسجد را انجام می دهیم به مسجد كوفه می رویم و شب را در آن می مانیم چون ساكنین و خادم و آب دارد.

برخاست و فرمود: برخیز با هم به مسجد كوفه برویم، با او بیرون رفتم در حالی كه به او و نیكی صحبتش خوشحال بودم، در روشنایی و هوای خوش و زمین خشك راه می رفتیم، و من از وضع باران و تاریكی كه پیش تر دیده بودم غفلت داشتم، تا این كه به آن مسجد رسیدیم و آن حضرت - روحی فداه - با من بود و من در نهایت خوشحالی و ایمنی در خدمتش نه تاریكی دیدم نه باران.

درب خروجی مسجد را - كه قفل بود - كوبیدم. خادم گفت: كیست كوبنده در؟ گفتم: درب را باز كن. گفت: در این تاریكی و باران شدید از كجا آمدی؟ گفتم: از مسجد سهله، وقتی خادم درب را گشود به سوی آن سیّد جلیل ملتفت شدم ولی او را ندیدم و ناگهان همه جا تاریكی شدید بود و باران خوردم، شروع كردم صدا كردن: آقای ما مولانا بفرمایید درب باز شد، و به پشت سر در جستجوی او برگشتم و صدا می زدم، ولی اصلاً كسی را ندیدم و در همان مقدار كم هوای سرد و باران ناراحتم كرد.

داخل مسجد شدم، آن وقت از غفلت بیرون آمدم گویی خواب بودم و بیدار شدم، خودم را ملامت كردم بر عدم تنبّه با آنچه از معجزات می دیدم و از آن غفلتی كه مرا فرا



[ صفحه 367]



گرفته بود، آن روشنایی عظیم را كه در مقام شریف دیدم با این كه چراغی نبود كه اگر بیست چراغ هم بود آن روشنایی را نداشت، و یادم آمد كه آن سیّد جلیل مرا به اسم خواند با این كه من او را نمی شناختم و قبلاً ندیده بودم، و نیز به یاد آوردم كه من در مقام كه بودم به فضای مسجد نگاه می كردم تاریكی شدیدی می دیدم و صدای باران و رعد می شنیدم، ولی وقتی در مصاحبت با او از آن جا بیرون آمدم در روشنایی راه می رفتم به طوری كه جای پایم را می دیدم و زمین خشك بود و هوا خوش، تا این كه به درب مسجد رسیدیم، و از وقتی كه او از من جدا شد تاریكی و باران و سختی هوا را دیدم و امور عجیب بسیار دیگری كه برایم یقین آورد كه او حضرت حجّت صاحب الزمان علیه السلام است كه از فضل الهی تمنّا داشتم به دیدارش مشرّف شوم و مشقّت های انجام مراسم را در شدّت گرما و سرما متحمل شدم به خاطر لقای طلعتش، پس شكر خداوند متعال را بر این توفیق بزرگ بجای آوردم، والحمد للَّه. [10] .

قسم چهارم: اشراق نور آن حضرت در زمان ظهور، این قسم نیز بر دو گونه است: باطنی و ظاهری. و بر نحوه اوّل آنچه در قسم سوم گذشت دلالت می كند، و بر قسم دوم دلالت دارد روایتی كه شیخ جلیل علی بن ابراهیم قمی قدس سره در تفسیر خود مُسنداً از مفضّل بن عمر روایت كرده كه گفت: از حضرت ابی عبد اللَّه صادق علیه السلام شنیدم كه درباره آیه شریفه: «وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»؛ [11] و زمین به نور پروردگارش روشنی یافت. می فرمود: ربّ الارض یعنی امام الارض؛ پروردگار [مربی] زمین یعنی امام زمین. عرض كردم: هرگاه ظهور كند چه می شود؟ فرمود: آن هنگام مردم از نور آفتاب و نور ماه بی نیاز می شوند و به نور امام اكتفا می كنند. [12] .

و نیز سیّد جلیل سید هاشم بحرانی در كتاب المحجّة مسنداً از مفضّل آورده كه گفت: شنیدم كه امام صادق علیه السلام می فرمود: وقتی قائم بپاخیزد، زمین به نور پروردگارش درخشان می شود و بندگان از نور خورشید بی نیاز می گردند و شب و روز یكی می شود و مرد در



[ صفحه 368]



زمان او هزار سال عمر می كند هر سال برایش یك پسر متولد می شود و دختر متولد نمی گردد، جامه ای به قامت خودش بر او هست كه هرچه قدش بلندتر می شود آن لباس هم بزرگ تر می گردد، به هر رنگی كه بخواهد. [13] .

همچنین عالم كامل مجلسی رحمه الله در بحار از مفضّل نیز روایت كرده كه گفت: شنیدم حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام فرمود: هرگاه قائم بپاخیزد زمین به نور پروردگارش درخشان گردد، و بندگان از نور خورشید بی نیاز شوند و ظلمت برطرف گردد. [14] .

در همان كتاب از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله منقول است كه فرمود: اگر جز یك روز از عمر دنیا باقی نماند خداوند آن روز را طولانی خواهد كرد تا این كه فرزندم مهدی در آن روز قیام كند. پس روح اللَّه عیسی بن مریم فرود می آید و پشت سرش نماز می خواند، و زمین به نور پروردگارش تابناك گردد و حكومت او مشرق و مغرب را فرا می گیرد. [15] .

و امّا اشراق نور آن حضرت در آخرت: روایتی كه ثقة الاسلام محمد بن یعقوب كلینی در اصول كافی آورده بر آن دلالت می كند. روایت چنین است: از حضرت ابی عبد اللَّه صادق علیه السلام است كه درباره آیه شریفه: «یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمانِهِمْ»؛ [16] نور آنان پیشاپیش و در سمت راستشان در حركت است. فرمود: ائمه معصومین روز قیامت پیشاپیش و سمت راست مؤمنین می روند تا به منازل اهل بهشت آنان را منزل دهند. [17] .

و نیز سید بحرینی در البرهان از امام صادق علیه السلام آورده كه فرمود: «نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» نور ائمه مؤمنین روز قیامت پیشاپیش و سمت راست مؤمنین می رود تا این كه آن ها را در منازلشان در بهشت فرود آورند. [18] .



[ صفحه 369]




[1] كمال الدين: 433:2.

[2] اين روايت با روايت ديگري كه مي گويد: آن حضرت در شب متولد شد، منافاتي ندارد، زيرا كه ولادت آن حضرت هنگام سپيده دم بوده، لذا هم مي توان گفت در روز متولد شده و هم مي شود بگوييم شب متولد گرديده است. (مؤلف).

[3] كمال الدين: 434:2.

[4] كمال الدين: 434:2.

[5] اثبات الهداة: 356:7.

[6] كافي: 194:1.

[7] كمال الدين: 253:1.

[8] بحار الانوار: 70:52.

[9] بحار الانوار: 73:52.

[10] جنّة المأوي: 309.

[11] سوره زمر، آيه 69.

[12] تفسير القمي: 253:2.

[13] المحجّة: 184.

[14] بحار الانوار: 330:52.

[15] بحار الانوار: 71:51.

[16] سوره حديد، آيه 12.

[17] كافي: 195:1.

[18] تفسير البرهان: 289:4.